جانم فدای حجاب

پدرو مادر این دختر جلوی مرا گرفتند و به زبان فرانسوی گفتند: چرا دختر ما را مسلمان کردید؟ به او بگوئید حجابش را بردارد. دیدم سر و صدا شد و احتمال خطر جانی برای این دختر وجود دارد با دفتر آیت الله مظاهری تماس گرفتم و پرسیدم: آیا در چنین شرایطی  اگر اصل دین شخص در خطر باشد به نظر شما اجازه می دهید روسری را بردارد؟ در این مورد خاص ایشان فرمودند: اشکال ندارد... . 

... دختر محجبه پرسید: « اگر روسری خود را برندارم و بخاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب می شوم؟» گفتم: «بله!»                              

گفت: «والله روسری خود را برنمی دارم هر چند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.»  

به گزارش البرز حجه الاسلام مجتبی آقا تهرانی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در وبلاگش  با بیان خاطره ای جالب از مسلمان شدن یک دختر فرانسوی در خصوص دفاع وی از حجابش آورده است :  

یک روز جلوی در موسسه اسلامی نیویورک دختر خانم جوانی جلوی من را گرفت و اظهار داشت: می خواهد مسلمان شود.
سوال کردم چه اطلاعاتی پیرامون اسلام دارید؟ گفت: به نتیجه رسیده ام مسلمان شوم. بنده پیشنهاد مطالعه چند کتاب را دادم، کتاب ها در اختیارش گذاشته شد؛ بعد از مدتی با اشتیاق به نزدم آمد و گفت: کتاب ها را خوانده و می خواهم مسلمان شوم.
باز چند کتاب دیگر هم به او دادم و گفتم: اینها را هم مطالعه کنید. این کار چند بار همین طور ادامه پیدا کرد. مطمئن بودم جامعیّتی از اسلام و مکتب تشیّع از مطالعه کتاب ها برایش حاصل شده است. یک روز همین دختر با عصبانیت وارد موسسه شد و گفت: اگر همین الان شهادتین را برایم نخوانید، داخل شهر می روم، داد می زنم و اعلام می کنم، من مسلمان هستم تا همه متوجه بشوند و به این طریق اسلام می آورم. شور و اشتیاق این دختر موجب این شد تا به او قول دهم ایشان در مراسم جشن بزرگ میلاد امام حسین (علیه السلام) در موسسه بیایند و مراسم تشرف به اسلام را برگزار کنیم.
روز میلاد امام حسین(علیه السلام) مراسم جشن بر پا شد و شیعیان زیادی هم در جلسه شرکت کردند، به عنوان یک میان برنامه اعلام کردیم یک دختر فرانسوی مقیم نیویورک با اطلاع و آگاهی دین اسلام و مکتب تشیع را برگزیده و مراسم تشیع الان برگزار می گردد.
در این میان شخصی از داخل جمعیت بلند شد و گفت: اصلا این دختر از اسلام چه می فهمد که می خواهد مشرف بشود؟ بنده نیز سوالی را مطرح کردم و گفتم هرکس جواب را می داند پیرامون آن توضیح دهد؟ سوال درباره مسئله «بداء» بود که از اعتقادات مسلّم ما شیعیان است.هیچ کس جوابی نداد! سوال را از این دختر پرسیدم؟ توضیحاتی پیرامون آن به جمعیت ارائه داد.
سپس در جلوی جایگاه قرار گرفت؛ پس از اقرار به شهادتین و ارایه عقاید به او، اذان درگوش راست و اقامه در گوش چپ او خوانده شد. رسما به اسلام و مکتب تشیع گروید و نام او را «رقیه» نهادیم.
چند روزی از این قضیه گذشت تا اینکه همین دختر را با حجاب کامل اسلامی، هم راه با مرد و زنی دیدم، به نظر می آمد پدر و مادرش باشند. در خیابان جلوی مدرسه با ما برخورد نمودند.
آن مرد و زن (پدر و مادرش) با زبان فرانسوی شروع به سر و صدا کردند؛ چرا دختر ما را مسلمان نموده اید؟ به او بگویید حجابش را بردارد… سر و صدا باعث شد عده ای دور ما جمع شوند. در همان حین، احساس کردم این دختر تازه مسلمان الان در شرایط سختی است و خیال کردم دارد خجالت می کشد. به موسسه رفتم و زنگ زدم ایران دفتر آیت الله مظاهری و پرسیدم: آیا در چنین شرایطی اگر اصل دین شخص در خطر باشد به نظر شما اجازه می دهید روسری را بردارد؟ در این مورد خاص ایشان فرمودند: اشکال ندارد.
به سرعت برگشتم و به این دختر گفتم: با یکی از مراجع تقلید صحبت کردم و در مورد شما فرمودند: اگر دین شما در معرض خطر است اشکال ندارد و شما می توانید روسری را بردارید، آن چه در جواب شنیدم این بود: دختر تازه مسلمان به من گفت: این حکم از احکام ثابت و اولیه است یا از احکام ثانویه و بنا بر ضرورت است؟ گفتم از احکام ثانویه می باشد.
تا این را شنید، گفت: «اگر روسری خود را برندارم و بخاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب میشوم؟» گفتم: «بله!» گفت: «والله روسری خود را برنمی دارم هرچند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.»  

البته بعد از این ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مودبانه دخترشان از این خواسته صرفنظر کردند.
آن ها عازم فرانسه بودند و با همان حال به طرف فرانسه روانه شدند، آدرس یک مرکز دینی که دوستان ما در آنجا بودند به او دادم و بعدا هم متوجه شدم که الحمدلله با یک جوان مسلمان فرانسوی ازدواج نموده است. 
 در وبلاگ این نماینده مجلس شورای اسلامی در رابطه با این مطلب همچنین آمده است: این افرادی که از کشورهایی مانند آمریکا، می‌آیند و مسلمان می‌شوند، آن ‌قدر شیفته اسلام شده و با یک شور و شوقی به دستورهای آن عمل می‌کنند که بسیار دیدنی است. برخلاف این افراد، برخی از زنانی که از ایران به آمریکا می ‌آمدند، هنوز به نیویورک نرسیده، روسری و چادر خود را بر می‌داشتند. برای جوانان غربی تازه مسلمان شده، غربی‌ های غیرمسلمان، شکل ظاهری ایشان، طرز لباس پوشیدنشان و وضع آرایش زنان و دختران آن‌ها مضحک و خنده‌دار است؛ ولی در مقابل، برخی در کشور ما، تحت تأثیر غربی‌ها و مدهای آن‌ها هستند. خودکم‌بینی، بیماری بدی است. همان‌طور که خود بزرگ‌بینی، غلط است.

آدم     از    بی‌بصری    بندگی    آدم      کرد           گوهری   داشت   ولی   نذر  قباد  و  جم  کرد

یعنی از خوی غلامی ز سگان پست‌تر است           من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد

نظرات 5 + ارسال نظر
تردید ممنوع!!! جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.bdpnur.blogfa.com

داداش سلام

با مطلب زیر بروزم
-----------------------------------------------------------------------
بنده تا به حال فردی غیرمقبول به مانند این فرد ندیده‌ام!

بررسی و تبیین جریان انحرافی اصولگرا...
---------------------------------------------------
منتظر حضور گرم و نظرات ارزشمندتون هستم.
موفق باشی.

بیسیم چی دیوونه شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ http://hezbollah89.blogfa.com


باسلام خدمت شمابسیجی ولایتی:

بهر پیروزی ایران عدل ودادی میکنیم
از همه فرمایش رهبر اطاعت میکنیم
امرکردی رهبرا بر روی چشمان ترم
چشم آقا ما جهاد اقتصادی میکنیم



ضمن تبریک سال جدید...
پوشش اخبار راهیان نور و گردشگری بسیج(کوله بار)
وشبکه تداوم ارتباط بسیج مستضعفین...
منتظر حضورگرم شما
التماس دعا
یاعلی سید علی

sara شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.0786.blogfa.com

با سلام
1)وبلاگ عالی دارید
2)قالب و مداحی با حالی دارید
3)موضوعات و مطالبتون خیلی جالب بود
4)اگر آپ کردید باز هم خبرم کنید
5)التماس دعا همسنگر

فاطمه جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://gordaneshgh75.blogfa.com

سلام خوبی خسته نباشیداین مطلبت خیلی قشنگ بودموفق باشید۰(درپناه حق)

سیدعلی اسلامی سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:29 ق.ظ http://salieslami.blogfa.com




باز ذکر سحرم نام دلآرای تو بود
زینت خلوت دل نور تولای تو بود

چشم هر سو که نظر کرد تو آنجا بودی
دین و دل در گرو دیده شهلای تو بود

بید از وجد برقص آمده گل می خندید
حسرت سرو سهی قامت رعنای تو بود

غنچه از شرم نقابی برخ انداخته بود
بلبل سوخته دل محو تماشای تو بود

لاله آماده که جان برکف اخلاص نهد
چشم نرگس نگران ِ گل سیمای تو بود

شمع، گریان که دم وصل نگار آخر شد
ماه ِ تابان همه شب زائر شیدای تو بود

آه ، پروانه چه بیهوده تقلا می کرد
همه جا بودی و آن گمشده جویای تو بود

رونق هستی و سرمایه هر ساقی مست
جرعه ای باده که از ساغر مینای تو بود

زتمنای تو محبوب نیاسود دمی
که کویر دل او تشنه دریای تو بود

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد